من از اینکه کل سیستم چقدر پیش پا افتاده و بوروکراتیک است شگفت زده شدم. در یک لحظه تپر، پزشک پرونده مارسیلا، به پسرش ایمیل زد. دکتر به طور معمولی نوشت: “سلام”. “من زمان زیر را تأیید می کنم: لطفاً ساعت 8:30 صبح تشریف بیاورید، من در ساعت 8:45 صبح از پرستار درخواست می کنم و حدود ساعت 9:00 صبح عمل را شروع می کنم. مراحل چند دقیقه پس از شروع کامل می شود.” مرد جوان پرسید که آیا می تواند سگش را بیاورد؟ دکتر پاسخ داد تا زمانی که کسی آنجا باشد که بعداً مسئول آن باشد.
در اواخر سال گذشته، کارگردان پیتر جکسون، یک سریال هشت ساعته به نام «بازگشت» را منتشر کرد که بر اساس تصاویری از ساعتهایی که بیتلز در استودیو سپری کرده بود، آلبوم «بگذار» را بسازد. در ژانویه، یان لزلی در مقالهای به نام «ابتذال نابغه»، قدردانی قدرتمندی از آن مجموعه نوشت، که به ما کمک میکند سریال و روند خلاقانه را با عمق و بینش بیشتری ببینیم.
برای دورههای طولانی سریال، هیچ چیز خارقالعادهای اتفاق نمیافتد – اکشن آنقدر پیادهروی است که باید خستهکننده باشد، اما لزلی آن را بهطور عجیبی جذاب میبیند: «وقتی وارد ریتم زندگی روزمره بیتلها میشویم، شروع به سکونت در دنیای آنها میکنیم. از آنجایی که ما در سرگردانی بی هدف آنها زندگی می کنیم، در لحظات خنده، لطافت و شادی که از آن با شدت خاصی بیرون می آید، شریک می شویم.
لزلی خاطرنشان میکند که این سریال لحظهای از زندگی بیتلز را به تصویر میکشد، زمانی که جادو در حال از بین رفتن بود. بیتلز کم کم داشت به این فکر می کرد که آیا هنوز خوب هستند. او مینویسد: «آنچه «بازگشت» را به شیوهای غیر نمایشی آنقدر دراماتیک میکند، دیدن تلاش بیتلز برای سازگاری با زندگی بیداری است. مبارزه در موسیقی ای که آنها می سازند و نحوه مذاکره آنها در مورد روابط متغیر خود با یکدیگر آشکار می شود. این گروهی متشکل از افراد با استعداد و ارادهای بود که مقاومت قدرتمندی در برابر اینکه به آنها گفته میشد چه کار کنند، مشترک بودند. این سوال نباید این باشد که چرا آنها تا این حد از هم جدا شدند بلکه چگونه با هم ماندند. پاسخ این است که آنها یکدیگر را دوست داشتند، اشتهای مشترکی برای کار داشتند و می دانستند که به عنوان یک گروه خاص هستند. اما با این وجود سخت بود و سخت تر. در «بازگشت»، این جانور چهار سر اسطورهای، تسخیر جهان، چهار مرد جوان است که در بلاتکلیفی گرفتار شدهاند و در این فکر هستند که آیا واقعاً میخواهند برای همیشه اینطور به هم گره بخورند.
مقاله رایان گریم «فیل در زوم»، برای The Intercept، یکی از مقالات مورد بحث سال 2022 بود (خوب، حداقل در میان آن دسته از افرادی که بر فید توییتر من تسلط دارند). در آن، او جنگ داخلی شرورانه ای را توصیف می کند که گریبانگیر بسیاری از سازمان های مدافع مترقی است. او یک شکاف نسلی که اکنون آشناست را به تصویر میکشد: کارمندان جوان عصبانی از سازمانشان میخواهند که ارزشهایی را که در خارج از آن حمایت میکند، در درون خود عمل کنند. رهبران مسنتر ناامید میخواهند که کارکنان بر مأموریت تمرکز کنند، نه کوچکترین چیزهایی که متوجه خودشان میشوند. این مدیران اجرایی بسیاری از نشانه های فضیلت و نارضایتی های عادی محل کار را در لباس زبان عدالت اجتماعی می بینند.