هیولاها: معضل یک طرفدار، توسط کلر ددرر
خمیدههای بروکلین که ساکنان آن به طور معمول برای رهگذران هدایایی رایگان میگذارند، معیار قابل اعتمادی از سلیقهها و تنفرهای ادبی کنونی است. در آن تابستان پرحرارت 2018، زمانی که مردان برجسته به طور علنی به رفتار بد راست و چپ متهم می شدند، متوجه شدم که «عوارض جانبی» وودی آلن و «روزهای دریاچه ووبگون» ساخته گاریسون کیلر را کنار هم قرار دادم، به گونه ای که طنزپردازان هرگز قصد نداشتند. در همان نزدیکی، شخصی با خنده یک کپی از “Molto Italiano” ماریو باتالی را دور انداخته بود. قفسه رسوایی من بیشتر از یکی از منشاهای لذیذ ونگول او پر می شد.
در ساحل غربی، در سیاتل، نویسنده، Claire Dederer، پدیده مشابهی را کشف کرده بود: یک کتابخانه رایگان کوچک «کاملاً بر روی تیرهای کوچک خود مملو از کتابهایی از آلن و درباره آن»، که او تصمیم گرفت آنها را به عنوان تحقیق جمع آوری کند. او در کتاب جدید خود با عنوان «هیولاها: معضل یک طرفدار» می نویسد: «کتاب وودی آلن که به اشتباه به دست نیامده بود، کتابی بود که من برایش پولی نداده بودم – راهی عالی برای استفاده از هنر کسی که اخلاقش را زیر سوال می برید. توجه بین رشتهای به چنین چهرههای قطبی و اخلاقیات یک زندگی خلاق.
ددرر مینویسد: «همه زندهها یا لغو میشوند یا در شرف لغو هستند». اما او هیچ استفادهای از اصطلاح «لغو فرهنگ» ندارد، بهعنوان آن فردی که از مُهر قرمز اتهام شرمنده شده است، به جای کسی که در مورد تخلفات صحبت میکند، امتیاز میدهد. و با این وجود او میخواهد راهی بیابد تا قدردانی خود از هنر بزرگ را با رفتارهای نادرست واقعی سازندگان آن تطبیق دهد.
«هیولاها» که یک ماه پس از افشای شکار جنسی هاروی واینستین در نشریه پاریس ریویو منتشر شده است، با بسط مقالهای پرطرفدار که در 250 صفحه عجیب و غریب، لحن مقالهنویسی و گاه سخنان آمیز را حفظ میکند. پر از جزئیات محیط خاص او – قایق کشتی، فروشگاه کرپ، نمایش سنگی که در مژه ها زرق و برق می گذارد – «هیولاها» بخشی از خاطرات، بخشی رساله و همه چیز است. Dederer به طور مداوم است تلاش کردن – نه به معنای صفت، بلکه به عنوان فعل: روند فکری خود را به ما نشان می دهد، در حالی که می رود تصحیح می کند و اشکال مختلف را آزمایش می کند.
او بحثی را با یک «نویسنده مرد» توییدی ناشناس درباره فیلم «منهتن» آلن در سال 1979 ارائه میکند، برای مثال، بهعنوان یک «بازی کوچک» که در رستورانی با پوشش سنگ مرمر در Met Breuer (که خود یک محیط «منهتن» است) با مشاهده «صدا زدن ظروف نقره در اطراف اتاق، گویی چاقوها و چنگالها مکالمهای دیگر دارند، مکالمهای واضحتر و تمیزتر، زیر یا بالای صدای انسان گوشتی».
ددرر، «نویسنده زن» – و یک مرد زیرک و شوخ – به این باور رسیده است که بیاعتنایی شخصیت آلن با یک دانشآموز دبیرستانی، فیلم را خراب میکند، چیزی که همیشه او را به شدت آزار میدهد، به خصوص از زمانی که کارگردان میا فارو را به خاطر او ترک کرد. دختر Soon-Yi Previn. نویسنده مرد موضع انتقادی جدید را اتخاذ می کند که باید «منهتن» را فقط از روی زیبایی شناسی قضاوت کند و این یک شاهکار است.
وودی آلن قبلاً فضای زیادی را در این بررسی اشغال کرده است. به اصطلاح هیولا – اصطلاحی که به راحتی می تواند نشان دهنده موفقیت و اندازه و همچنین انحراف باشد – راهی برای انجام این کار دارد.
ددرر کل گالری سرکش ها را ورق می زند، که شامل تعداد زیادی مرد و در عین حال تعداد شگفت انگیزی از زنان است: جی کی رولینگ، البته، که سریال هری پاترش قبل از اینکه ددرر درباره مسائل تراجنسیتی صحبت کند، خانواده اش را مجذوب خود کرده بود. و همچنین ویرجینیا وولف، که با وجود ازدواج با یک یهودی، در خاطراتش با «اظهارات ضدیهودی تند و تیز» پر شده بود. ویلا کاتر، که سیاه پوستان را در «آنتونیا من» از انسانیت خارج کرد. لورا اینگالز وایلدر، که بومیان آمریکا را در سریال «خانه کوچک» از انسانیت خارج کرد. و دوریس لسینگ، که وقتی با فرزند سوم از رودزیا به لندن نقل مکان کرد، دو فرزند را پشت سر گذاشت.
این همان چیزی است که هیولاهای زنانه به نظر می رسد: رها کردن بچه ها. همیشه،» ددرر، مادر دو فرزند، اظهار می کند که هنوز برای یک دهه مشروب الکلی و یک خلوت پنج هفته ای به مارفا، تگزاس، احساس گناه می کند. در اینجا من با او بحث می کنم (و فکر نمی کنم او بدش بیاید؛ او مدام با خودش بحث می کند). مگر اینکه بچه دار نشدن مثل وولف نوعی رها شدن باشد؟
به نظر می رسد که “هیولا” یکی از چندین کلمه است که نویسنده با دقت لمس می کند و آن را “مرد، بیضه، دنیای قدیمی” می یابد. این کلمه مویی است و دندان دارد.» ترس و فانتزی دوران کودکی را تداعی می کند، مانند موجودات «جایی که چیزهای وحشی هستند»، که نویسنده آن، موریس سنداک، در برخی اقشار به طرزی پوچ شیطانی شده است، یا آثار رولد دال: به دلیل یهودستیزی غیرقابل تلنگر، به شکلی کمتر شیطانی شده است. (یکی از دوستان ددرر در چیزی که در واقع نوعی شوخی وودی آلنیش است، می گوید: «اگر ما یهودی ستیزان را کنار بگذاریم، «باید همه را رها کنیم.»)
“آیا من یک هیولا هستم؟” ددرر یک فصل را عنوان می کند و درستی نسبی خود را ارزیابی می کند. در نفس بعدی، او حرفه خود را ارزیابی می کند – او کتاب هایی با استقبال خوب در مورد یوگا و سکس منتشر کرده است – “شاید من هیولا نیستم. کافی.هنر نیاز به خودخواهی دارد. نابغه ها در مورد اینکه باید با انتظارات جامعه مطابقت داشته باشند، “گذرنامه سالن” دریافت می کنند. اگر فقط می توان بخش پرشور و حریص هیولا را بدون باقی گذاشتن رد دندان در افراد دیگر حفظ کرد.
«لکه» واژگان دیگری است که ددرر آن را مفید میداند، اگرچه «لکه انسانی» فیلیپ راث در میان بسیاری از آثاری که در اینجا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند نیست، و علیرغم مورد بسیار جالب اتهامات سوء رفتار جنسی علیه زندگینامهنویسش که به راث اشاره میشود، تنها به صورت گذرا ذکر شده است. میراث راث را به خطر انداخته است.
شاید به این دلیل است که «بیوگرافی»، از نظر ددرر، نه آنقدر ژانر نجیب به نظر می رسد که مزاحم همه جا حاضر است، یک «برهم زننده لذت خودم»: فقط مجموعه ای از جزئیات شخصی که می توانید در هیولاترین موجودات مدرن، یعنی اینترنت، جستجو کنید. ما در بیوگرافی شنا می کنیم. او می نویسد که ما از زندگی نامه بیمار هستیم. قبلاً چیزی بود که شما به دنبال آن بودید، آرزویش را داشتید، فعالانه دنبالش میکردید. حالا تمام روز روی سرت میافتد.»
نتیجه “هیولا” که منفعل تر است، “لکه” است: زشتی هایی که زندگی یک نفر را رنگ آمیزی می کند که شما نمی خواهید بدانید، که با این وجود گسترش می یابد و می تواند درک کار او را خراب کند. لکههایی در طول زمان میگذرد، به افرادی که به هنرمند آسیب میرسانند و افرادی که هنرمند آسیب دیده است، و در این روزها که روابط فرااجتماعی اوج گرفته است، افرادی که او آسیب میزنند شامل ما نیز میشوند: طرفدارانی که بیش از حد میدانستند.
قفسه هر طرفدار رسوایی، کتاب هابه صورت مخفیانه از روی خمیده ربوده شده، متفاوت به نظر می رسد. Dederer’s: Light on Roth، باردار ولادیمیر ناباکوف. توجیه بسیار دقیق او از “لولیتا” اشک سپاسگزاری را در چشمانم جاری کرد.
اما من همچنین متوجه شدم که با آن مخالف هستم یا زیاد سؤال می کنم، و در برابر «ما» (ضمیری که خودش بازجویی می کند) مقاومت می کنم. من هر بار که نگاهی اجمالی به ترکیدن او از در در “Seinfeld” می بینم، به جنجال نژادپرستانه مایکل ریچاردز در سال 2006 فکر نمی کنم. (آیا؟) احتمالاً تروی باند، کمدین جوان و خنده دار، که مرتباً یک تقلید مسخره آمیز مدرن از برنامه در TikTok انجام می دهد، هم چنین نیست.
من فکر نمی کنم که کلمه “جاه طلبی” که به یک زن متصل می شود دیگر تحقیرآمیز باشد. فکر نمیکنم زنانی که کار خود را تکمیل میکنند – که ددرر آنها را “تمامکنندهها” میخواند – به هیچ وجه هیولا یا قابل مقایسه با شکارچیان نر نیستند. آنها دانشجو هستند! یا فقط حرفه ای بودن
و من قطعاyهمانطور که او ادعا می کند، فکر نکنید که “بارداری پایان روایت است.” این از کسی است که صفحاتی را در «بچه رزماری» مجرمانه به تجمل می پردازد و سعی می کند «مشکل رومن پولانسکی» را حل کند.در مورد «زوجها» جان آپدایک چطور؟ (مرا شروع نکنید که چگونه The London Review of Books آپدایک را بالاتر از مقاله پاتریشیا لاکوود به عنوان یک «ربات جنسی ناکارآمد» هیولا کرد.)
برای نویسندهای که به درستی از ارزانشدن کلمه «وسواس» میلرزد و از عبارات «ساخت کار» استفاده میکند – «عشق کن» جدید؟ – و “سرمایه داری متاخر” به من احساس می کند، همانطور که خود ددرر می گوید، “کمی خشن”.
اما، اما… این کتابی است که جسورانه از صخره به آبهای متلاطم زیرین نگاه میکند و درست به داخل میپرد، با بازیگوشی به اطراف میپاشد، از خیس شدن نمیترسد. چقدر با طراوت
هیولاها: معضل یک طرفدار | نوشته کلر ددرر | 288 ص | Alfred A. Knopf | 28 دلار
صوتی تولید شده توسط تالی آبکاسیس.