این احتمال که دولت فدرال به زودی قادر به تامین مالی عملیات عادی خود نباشد بسیار واقعی شده است. همانطور که در ستون آخرم نوشتم، این به این دلیل نیست که سرمایه گذاران بدهی ایالات متحده را بیش از حد می دانند. آمریکا در سال 2023 یونان در سال 2009 نیست. اگر این اتفاق بیفتد، به این دلیل است که جمهوری خواهان در مجلس تلاش می کنند از سقف بدهی برای اخاذی امتیازات سیاسی استفاده کنند که هیچ شانسی برای تصویب از طریق روند عادی قانون گذاری ندارند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که پایان احتمالی سقف بدهی را در نظر بگیریم که دولت بایدن بتواند بدون همکاری کنگره از آن برای انجام تعهدات ایالات متحده استفاده کند. در واقع، عدم توجه به این احتمالات غیرمسئولانه خواهد بود. رد کردن آنها به ویژه غیرمسئولانه خواهد بود، زیرا آنها نامحرم به نظر می رسند: سقوط اقتصاد جهانی از ترس احمقانه به نظر رسیدن غیرقابل بخشش خواهد بود.
و در حالی که ممکن است موانع قانونی و سیاسی برای استفاده از ترفندهای بودجه هوشمندانه برای جلوگیری از اخاذی سیاسی وجود داشته باشد، به نظر من درک این نکته مهم است که اقتصادی استدلالهایی که من علیه این ترفندها شنیدهام، گاهی از سوی افرادی که واقعاً باید بهتر بدانند، فقط اشتباه هستند – بسیار شرمآور است.
دو حقه اصلی وجود دارد که به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است: اوراق قرضه ممتاز و سکه های پلاتین. توضیح اوراق قرضه پریمیوم سختتر است، که ممکن است آنها را به مسیر محتملتری تبدیل کند، زیرا سکه پلاتین هدف آسانتری برای روایتهای نادرست ارائه میکند. اما اجازه دهید با سکه شروع کنم.
برای کسانی که نمی دانند در مورد چه چیزی صحبت می کنم، قانونی وجود دارد که مشخص می کند وزارت خزانه داری ممکن است کدام سکه ها را صادر کند، و اساساً به وزیر خزانه داری اختیار نامحدودی در طراحی و نام سکه های پلاتین می دهد. بدیهی است که این قانون به عنوان پاسخی به اخاذی سقف بدهی در نظر گرفته نشده است. اما پس از آن، سقف بدهی نیز به عنوان ابزاری برای اخاذی در نظر گرفته نشد.
بنابراین کار به این صورت است: وزارت خزانه داری یک سکه پلاتینیوم به ارزش 1 تریلیون دلار ضرب می کند. (خیر، نیازی به 1 تریلیون دلار پلاتین ندارد.) این سکه را نزد فدرال رزرو سپرده گذاری می کند، که 1 تریلیون دلار به حساب خزانه داری در فدرال رزرو اضافه می کند. سپس دولت می تواند از این حساب برای پرداخت صورتحساب خود بدون نیاز به صدور بدهی جدید استفاده کند.
ممکن است احمقانه به نظر برسد، اما همانطور که گفتم، اکنون زمان آن نیست که نگران کرامت باشیم. آنچه من شنیده ام دو ایراد اساسی به نظر می رسد: ضرب سکه تورم زا خواهد بود و اینکه فدرال رزرو به دولت وام با بهره صفر می دهد. هر دو ایراد فقط اشتباه است.
چیزی که درست است این است که وقتی دولت حساب خود را کاهش میدهد، فدرال رزرو اساساً از هوای رقیق پول ایجاد میکند، که تورمزا به نظر میرسد – و اگر این پایان ماجرا بود، همینطور بود. اما فدرال رزرو تقریباً به طور قطع اثرات پولی این معامله را “عفونی” می کند و برخی از دارایی های عظیم خود را می فروشد تا پول تازه ایجاد شده را از سیستم حذف کند. با انجام این کار مشکلی نخواهد داشت، زیرا فدرال رزرو دارای 5 تریلیون دلار اوراق بهادار دولتی ایالات متحده است:
مسئله این است که اگر فدرال رزرو را شاخه ای از دولت فدرال در نظر بگیرید – که از نقطه نظر مالی اینطور است، حتی اگر استقلال سیاست قابل توجهی داشته باشد – وقتی فدرال رزرو بخشی از اوراق قرضه خود را می فروشد، دقیقاً به همان اندازه است. اگر وزارت خزانه داری بدهی را به روش معمول می فروخت. ضرب سکه اساسا راهی برای ادامه استقراض عادی از طریق یک مسیر در پشتی است که سقف بدهی را دور می زند.
وقتی این را فهمیدید، به نادرستی ادعای دوم نیز پی خواهید برد: اینکه اگر فدرال رزرو سکه را بپذیرد، به دولت وام با بهره صفر می دهد. نه، فدرالرزرو برای برداشتهای خزانهداری سودی دریافت نمیکند، اما اوراق قرضه را میفروشد تا این برداشتها را عقیم کند و با این کار سودی را که از آن اوراق به دست میآورد از دست میدهد.
اما نکته اینجاست: پولی که فدرال رزرو از پرتفوی خود به دست می آورد، طبق قانون به خزانه داری واریز می شود. بنابراین، سود از دست رفته توسط فدرال رزرو، در نهایت، هزینه ای برای خزانه داری خواهد بود – دقیقاً همان هزینه ای که خزانه داری اگر خودش آن اوراق را می فروخت، به عنوان بهره پرداخت می کرد. بنابراین، نه، این یک وام با بهره صفر نخواهد بود، نه به معنای معنادار.
خط پایانی: با توجه به عجیب بودن سطح، ضرب سکه فقط راهی برای اجازه دادن به استقراض با وجود محدودیت بدهی است.
خوب، به اوراق قرضه حق بیمه.
دولت ایالات متحده تا حد زیادی خود را از طریق فروش اسکناس و اوراق قرضه تأمین مالی می کند (سررسید 10 ساله یا کمتر یک اسکناس است، بیشتر از آن یک اوراق قرضه). این اوراق بهادار یک ارزش اسمی – مبلغی که هنگام سررسید اسکناس یا اوراق قرضه پرداخت می شود – با یک کوپن بهره ترکیب می کنند، مبلغی که دو بار در سال پرداخت می شود. اسکناس ها و اوراق قرضه اغلب بیشتر از ارزش اسمی آنها به حراج گذاشته می شوند، زیرا گاهی اوقات نرخ های بهره بازار کمتر از نرخ بهره اسمی است – کوپن سالانه به عنوان درصدی از ارزش اسمی – بنابراین سرمایه گذاران مایل به پرداخت حق بیمه هستند.
معمولاً این یک عامل کوچک است، زیرا نرخهای بهره اسکناسهای تازه منتشر شده نزدیک به نرخهای رایج بازار تعیین میشوند. اما لازم نیست که اینطور باشد.
بنابراین، وقتی یک اسکناس 10 ساله 100 دلاری سررسید میشود، چرا اسکناس جدیدی صادر نکنیم، همچنین با ارزش اسمی 100 دلار – به طوری که رسماً به بدهی اضافه نکنیم – اما با نرخ بهره اسمی مثلاً 10 درصد، بسیار بالاتر از نرخ های بازار (که در حال حاضر 3.37 درصد است). این اسکناس جدید بسیار بیشتر از ارزش اسمی آن فروخته می شود، بنابراین خزانه داری در واقع مقدار قابل توجهی پول جمع آوری می کند، حتی اگر رسما بدهی را افزایش ندهد.
و اساساً هیچ اشکالی در فروش ابزارهای بدهی بیش از ارزش اسمی آنها وجود ندارد. تا سال 2015 بخشی از بدهی بریتانیا شامل کنسولها بود، اوراق قرضهای که هر سال یک کوپن ثابت پرداخت میکردند اما سررسید نمیشدند و بنابراین اصلاً ارزش اسمی ندارند.
اما، اما، شما پراکنده، این تقلب است! آیا نباید بدهی را با ارزش بازار آن اندازه گیری کنیم، نه ارزش اسمی غیر واقعی؟ خب این چیزی نیست که قانون می گوید.
همچنین، اگر می خواهید از ارزش بازار به عنوان معیار بدهی خود استفاده کنید، باید بدانید که ارزش بازار بدهی ایالات متحده در سال های اخیر به شدت کاهش یافته است:
چرا؟ زیرا زمانی که نرخ های بهره به میزان قابل توجهی کمتر از الان بود، دولت تعدادی اسکناس و اوراق قرضه بلندمدت منتشر کرد و این اوراق اکنون با تخفیف به فروش می رسد. بنابراین آیا قرار است از ارزشهای بازار برای اندازهگیری بدهیها در زمان افزایش استفاده کنیم، اما زمانی که کاهش مییابد نه؟
ممکن است بپرسید اگر دولت بتواند با تعریف بدهی بازی کند، چگونه باید سقف بدهی را اعمال کنیم. اما پاسخ البته این است که ما نباید سقف بدهی داشته باشیم. دولت باید در مورد مالیات و هزینه تصمیم گیری کند و عواقب مالی را در نظر بگیرد، بدون اینکه یک نقطه خفه اضافی ایجاد کند که افراط گرایان بتوانند از آن استفاده کنند.
باز هم متوجه می شوم که همه اینها می تواند عجیب به نظر برسد، و ممکن است موانع قانونی یا سیاسی برای پایان دادن به سقف بدهی وجود داشته باشد. اما افرادی که می گویند چنین برنامه های پایانی از نقطه نظر اقتصادی نادرست است، تکالیف خود را انجام نداده اند.