دود ناشی از آتشسوزیهای جنگلی در صدها مایل شمال که نیویورک را به صحنهای از تاریکی ناراحتکننده در روز چهارشنبه تبدیل کرد، گویی از بلوکهای ساختمانی در حال سوختن دورتر میآمد و شهر را به رنگ نارنجی مایل به خاکستری غلیظ و اخروی میپوشاند.
در هوا بوی تند آتش کمپ آویزان بود. نه مه، نه مه، نه واقعاً آب و هوا – این حتی برای نیویورکی های کهنه کار هم چیز جدیدی بود.
چراغهای جلوی خودرو در ظهر روز بهعنوان تکاپوی رانندگان برای دیدن روشن شدند. چراغ های خیابان به طور خودکار روشن می شوند. پیاده روهای شلوغ تابستان که سایه های ظهرشان تار شده بود، به تدریج خالی شدند. زنی که از یک خواربار فروشی خارج می شد ایستاد و دوربین گوشی خود را به سمت آسمان پاک شده نشانه گرفت.
شهردار اریک آدامز، در یک کنفرانس مطبوعاتی، احساسات بسیاری از نیویورکیها را هنگام بیرون آمدن از خانه بیان کرد: “این چه جهنمی است؟”
رهبران شهر خواستار احتیاط و اجتناب از خارج از منزل شدند و واکنش سریع بود. نوار زردی که در صحنههای جنایت بیشتر آشنا بود، در ورودیهای زمین بازی کشیده شده بود. حیاط تعطیلات مدرسه خالی بود و از والدین خواسته شد که هنگام برداشتن فرزندان خود سریع عمل کنند تا از منتظر ماندن آنها در مه غلیظ اجتناب کنند.
شلوغی روزانه در محله چینی سانست پارک در بروکلین روز چهارشنبه غایب بود. جیجی چن، با فروش خرچنگ زنده – سه خرچنگ به قیمت 25 دلار – از غرفه ای خارج از بازار اقیانوس آبی، گفت: “خوب نیست.” او گفت: «اینجا، بعدازظهرها شلوغ است. “امروز نه.” همانطور که او صحبت می کرد، مردی که یک گاری پر از لباس های تمیز و تا شده را هل می داد، با عجله از کنارش گذشت، گویی سعی می کرد از بو پیشی بگیرد.
دود و سقوط در کیفیت هوا صحنه های آشنا از قرنطینه همه گیر در مارس 2020 را زنده کرد و همراه با آنها، احساس درماندگی در برابر نیروهای خارج از کنترل ما را زنده کرد. ماسک ها به چهره ها بازگشتند. ساکنان صفحهنمایشهای خود را برای دادههای تازه چک میکردند قبل از اینکه به بیرون بروند – نرخ آلودگی کووید در آن زمان، اکنون AirNow.gov.
سوزن شاخص کیفیت هوای سایت به تدریج برای شهر نیویورک افزایش یافت، از رده با علامت “ناسالم” به “بسیار ناسالم” و در نهایت “خطرناک”. در سایر نقاط ایالت، این شاخص همچنان بالاتر بود.
مسافران در حین نزدیک شدن به ایستگاه مترو، اقدامات احتیاطی همه گیر خود را تغییر دادند، ماسک زدند و قبل از سوار شدن آنها را بیرون کشیدند. یک راحتی کوچک: دود مسری نیست.
و دیگری اینکه با هوای تازه و احتمال بارندگی در ادامه هفته باید نسبتاً زود بگذرد.
اما در حالی که دود همچنان غلیظ بود، مناظر ناآشنا در آن موج می زد. پس از اینکه بازیکنان رزرو خود را لغو کردند، چندین زمین محبوب در مرکز تنیس سنترال پارک خالی نشستند. پرده های خاکستری از دود، حجابی شبح مانند را بر گورستان گرین وود در بروکلین باز کرد.
در برادوی، نمایش “Prima Facie” 10 دقیقه پس از اجرا متوقف شد، زمانی که ستاره آن، جودی کومر، دچار مشکل تنفسی شد و از صحنه اسکورت شد.
بیرون در میدان تایمز، صحنه کم و بیش عادی بود و گردشگران میرفتند و میرفتند – اگرچه به نظر میرسید همه در مورد یک چیز صحبت میکردند. ریشابه مهتا، 27 ساله، که به همراه همسرش و والدینش از هند به شهر سفر کرده بود، از تغییر وقایع ابراز ناامیدی کرد.
او گفت: «اگر به بالای رصدخانه ها برویم، نمی توانیم ساختمان ها را ببینیم. خفه کننده است. ما نمی توانیم مسافت های طولانی را پیاده روی کنیم. اگر به پیاده روی طولانی ادامه دهیم، زود خسته می شویم.»
در همان نزدیکی، رئوف رحیموف، 27 ساله، یک راننده اطفال در خارج از پارک مرکزی، در پشت تاکسی خود جایی که مسافران در صورت وجود مسافران در آنجا می نشستند، دراز کشید.
او گفت: «بدون گردشگر، بدون مردم، بدون درآمد. او تا امروز چهارشنبه حدود 65 دلار درآمد داشت، یعنی کمتر از نصف یک روز عادی. در بروکلین، یک تحویلدهنده غذا، محمد الدین، گفت که او در بنگلادش بزرگ شده است، کشوری با کیفیت هوای دائماً ناسالم. اما او در مقایسه با چهارشنبه در بروکلین چیزی نگفت – “اوه، نه، نه، نه، نه، نه.”
دانشجویان هنگام خروج از محوطه دانشگاه فوردهام در منهتن نفس نفس زدند. یکی از مربیان گفت: آن کباب را بو کن مرد!
در برانکس، جرمیا دوسیل، 20 ساله، با شلوار و کراوات کنار یک میز تبلیغاتی خدمات تلفن بی سیم ایستاده بود. او به طور معمول از خورشید داغ و دمای مرطوب متنفر است و در آسمان تاریک بالا به دنبال آسایش بود.
او گفت: “اکنون که دود خارج شده، خورشید را می پوشاند.” “اینجوری بهتر است.”
اما در اتوبوسی که در خیابان پنجم در منهتن حرکت می کرد، مسافران به سختی توانستند پارک مرکزی را چند فوتی بیرون از پنجره تشخیص دهند. صف کالسکههای اسبکشی خارج از ورودی پارک، شهر دیگری که چهارشنبه حاکم بود، از بین رفته بود.
دنی هارکین، 54 ساله، در اتوبوس گفت: «مثل اینکه دود گیر کرده است، نسیمی نمیوزد. صحنه های وحشتناک بیرون پنجره او را به یاد روزی خاص می انداخت.
او گفت: “شب گذشته، ما واقعاً متوجه نشدیم، اما بوی آن به مشام می رسد – بوی 11 سپتامبر را می داد.” “مثل “این آتش است.” بوی روز می داد. من آن بو را فراموش نمی کنم.»
رمی هرناندز، 40 ساله، یک تحویلدهنده غذا از برانکس، روز را از دریچهای تاریک دید. او گفت: “از نظر من، به نظر می رسد که دنیا در حال پایان است.”
در بالای شهر، کودک خردسالی که سوار اسکوتر به مدرسه میرفت از پدرش پرسید: «چرا بیرون اینقدر مه گرفته است؟»
اولیویا بنسیمون، اما فیتزسیمونز، شان پیکولی و مایکل دی. ریگان گزارش کمک کرد