خیابان قند، توسط جاناتان دی
جاناتان دی، در 60 سالگی و با هشت کتاب – که یکی از آنها، “امتیازات”، نامزد نهایی جایزه پولیتزر در سال 2011 بود – باید به عنوان یک گنجینه ملی در نظر گرفته شود. حداقل یک منبع طبیعی: یک پرنده کمیاب، شاید، یا منبع قابل اعتماد آب شیرین. مخصوصاً به افتخار او این واقعیت است که او در برابر وسوسه قابل توجهی که در میان نویسندگانی که به راحتی تثبیت شده اند، برای اصلاح بی پایان (بخوانید: تکرار) یک فرمول موفق، که اغلب به نظر می رسد همان چیزی است که خوانندگان می خواهند و ناشران، هر چند تلویحا، مطالبه می کنند، مقاومت کرده است. به عبارت دیگر، دی ریسکپذیر است و رویکرد بیقرار، ماجراجویانه و گاهی بیملاحظهاش در هیچ کجا بیشتر از تاسهای اخیرش مشهود نیست: «خیابان شکر» که کاملاً کاربرپسند نیست.
رمان با کالبد شکافی عاشقانه سیستم بزرگراهی بین ایالتی آمریکا آغاز میشود: نه رودخانه انسانی آزادکننده کرواک، بلکه نوار موبیوس منقبض، بازگشتی و تحت نظارت فوقالعاده دلیلو. راوی بی نام ما – که از این به بعد “X” نامیده می شود – در حال فرار است: به زودی از قانون جمع می شویم، اگرچه مشخصات جنایت مبهم باقی می ماند. (این واقعیت که او به سمت شرق می رود، نه غرب، یک سرنخ اولیه است که این داستان قصد ندارد به ما ژانرهایی را که ممکن است هوس کنیم، بدهد.) او به ما می گوید که X صرفاً به دنبال فرار نیست، بلکه به طور کامل ناپدید می شود – خود سابق خود را به قتل برساند و روزهای باقی مانده خود را مانند شخص دیگری سپری کند.
با این حال، او به سمت ریودوژانیرو یا هنگ کنگ یا کازابلانکا نمی رود، بلکه به سمت بی خاصیت ترین و فراموش نشدنی ترین محلی که می تواند پیدا کند – آن را مکان بدون کیفیت بنامید. مخفیگاهی که او در آن مستقر می شود آپارتمانی است پشت یک خانه دو طبقه فرسوده در یک شهر متوسط پسا صنعتی. و آنچه در آنجا برای او اتفاق می افتد، به بیان ملایم، چیزهای هیجان انگیز تابستانی نیست.