در پایان «من بهعنوان دیگری» میگل گوتیرز، ایدهای آشنا در فضا وجود دارد: همانطور که هیچ دو نفری شبیه هم نیستند، هیچکس واقعاً قابل شناخت نیست. در این نمایش اول نیویورک، دوئت با لیلا فرانکلین، این مفهوم بیشتر از طریق کلمات نشان داده می شود تا عمل. در حالی که گوتیرز می پرسد: “انتظار چیز متفاوتی داشتی؟”
فرانکلین: «میخواستی تغییر کند؟
گوتیرز: “چطور نتوانستی؟”
در نهایت، یک درامل قدرتمند به «Sable on Blonde» اثر استیوی نیکس منجر میشود.
ما کجا هستیم؟ این می تواند یک زمین رقص در فضای بیرونی باشد. “من به عنوان دیگری” که در مرکز هنری باریشنیکف اجرا شد، دومین رقص گوتیرز (از سه نفر) است که در بهار امسال در شهر نیویورک ارائه می شود. ماه گذشته «Cela Nous Concerne Tous» («این به همه ما مربوط میشود» منتشر شد، اثری فزاینده که توسط Ballet de Lorraine اجرا میشود و یک شورش را دوباره به تصویر میکشد. سومین، «تغییرهایی روی مضامین از گمشده و پیدا شده: صحنههایی از یک زندگی و آثار دیگر جان برند»، با همکاری رقصنویس اسماعیل هیوستون جونز در سال ۲۰۱۶، در ۲۵ می به پروژه Danspace میرسد.
گوتیرز با دوئت جدید خود چیزی کوچکتر و صمیمی تر ارائه می دهد – و شاید به این دلیل که او در آن حضور دارد، با نیش بیشتری. اما اغلب بیش از حد چشم باز است. (و همانطور که در “Cela Nous Concerne”، نور صورتی و مه بیشتری وجود دارد که کمتر شبیه یک ظاهر مشخص است تا یک پژواک خیلی واضح.) در “من به عنوان دیگری”، گوتیرز مسئول طراحی صدا و متن است. و لباس، همراه با رقص. او یک تاپ بنفش و شورت در کنار فرانکلین سبز روشن می پوشد. با رفتن بدن ها و افراد، آنها به وضوح متفاوت هستند – گوتیرز در این سناریو یک بزرگ رقص است، در حالی که فرانکلین نماینده نسل جدید است.
او از نوشتههای ادوارد گلیسان، فیلسوف مارتینیکی و ایدههای او در مورد کدورت الهام میگیرد – اینکه ستمدیدگان حق دارند ناشناخته باشند. در «من بهعنوان دیگری»، رقصندگان از افشای اینکه واقعاً چه کسی هستند یا ممکن است باشند کنار میروند. در هر صورت غمگین به نظر می رسند.
موسیقی توسط ویلی کولون (“گیتانا”) وجود دارد. به طور خلاصه، گلوریا استفان و ماشین صدای میامی (“کلمات در راه هستند”، که در این تجربه سنگین، چیزی شبیه به شوخی است). و البته نیکس مناسب است که آهنگ او با شعر «بیاموز که غریبه باشی» شروع شود. نکته ای که به نظر می رسد “من به عنوان دیگری” به آن اشاره می کند این است که همه ما غریبه هستیم – شاید حتی با خودمان. برای «Sable on Blonde»، رقصندهها یک الگوی تکراری اجرا میکنند: پهلو به پهلوی سر خوردن، شیرجه رفتن به جلو و چرخش به حالت تعادل تا روی زانو – غریبههای مجزا اما هماهنگ روی صحنه.
گاهی اوقات حضور رقصندگان پایه ای است، اما در لحظات دیگر به نظر می رسد که آنها روی صحنه شناور هستند و مانند سؤالات مداوم آنها آویزان هستند. محیط آنها خاص است: نورپردازی کارولینا اورتیز هررا، محیط را – ممکن است آینده باشد – دیستوپیایی، مه آلود و عمداً غیرقابل نفوذ می کند. پشت آنها یک ساختار بزرگ با مربعهایی از چراغها، بسیار شبیه به یک اسباببازی Lite-Brite است که بخش بزرگی از پشت صحنه را پر میکند.
گاهی اوقات تاریکی بدن آنها را به شکل شبحهای دانهدار در میآورد که در منحنیها و خطوط مستقیم قدم برمیدارند. آنها خاطرات گذشتهشان را زنده میکنند یا صحنه را کاوش میکنند: گوتیرز در حالی که بازویش را مانند نواری ابریشمی باز و بسته میکند، پرسه میزند در حالی که فرانکلین، روی زمین، قبل از اینکه پاهایش را به طرفین بزند، به عقب میغلتد و روی یک پایه شانه میچرخد.
آنها شیمی شیرین و غلتکی دارند، حتی به عنوان پشت سر هم سؤالاتشان – شما از کجا آمده اید؟ شما حالا کجا هستید؟ کجا میخواهید بروید؟ – خسته کننده می شود با این حال، این یک ریتم است که لحن را برای نحوه پایان آنها تعیین می کند: تحریک شده و تنش. در پایان، حرکات دست و بازوی آنها تبدیل به مشت و آرنج تیز می شود. راه رفتن آنها تند می شود و از یک جهت به سمت دیگر می لغزد. در نهایت سرعت آنها کاهش مییابد و در وسط صحنه با هم ملاقات میکنند، و آخرین صداپیشگی طولانیتر – با برخی از بهترین نوشتههای گوتیرز – شروع میشود، سؤالات را از ابتدا تکرار میکند و بسیاری دیگر را اضافه میکند.
گوتیرز میگوید: «فکر میکنم یاد گرفتهام چگونه صداقت را انجام دهم.» فرانکلین پاسخ می دهد: “فکر می کنم من نیز یاد گرفته ام که چگونه صداقت را انجام دهم. فکر میکنم میتوانم یاد بگیرم» – و صدای هر دوی آنها جمله را کامل میکند – «تظاهر به راستگویی».
آیا می توانید چیزی در مورد کسی فرض کنید؟ به آن، «من بهعنوان دیگری» یک نه قاطع ارائه میکند، بهویژه با متن پایانی تکخطها، که با کلمات «شما به نظر میآیید» شروع میشود – مانند «به نظر میرسد که میدانید اوضاع چطور است» یا «بهنظر میآیید» کنجکاوتر از من.»
جملات تندتر، تیرهتر، خندهدارتر میشوند: «به نظر میرسد کسی هستی که اگر مجبور بودی، میکشتی» و «به نظر میرسد که با کلاهبرداری مشکلی داری».
این دو به جای صداپیشگی، در لحظات پایانی کار از روی صحنه صحبت می کنند و دوباره به این فکر می کنند که کجا هستند. اما در پایان چیزهایی در مورد اینکه آنها چه کسانی هستند، هر چند مبهم، می دانیم: دو نفر، عمیقاً متفاوت و نه تنها یکدیگر، بلکه وضعیت جهان را زیر سوال می برند.
میگل گوتیرز
تا روز یکشنبه در مرکز هنری باریشنیکف؛ bacnyc.org