اعتراف میکنم: مانند بسیاری از لیبرالها، من هم تا حدودی از ماگافرود احساس میکنم – از خودتخریبی راستهای آمریکایی لذت میبرم.
به هر حال، هرگز نمایشی مانند هرج و مرجی که در این هفته در مجلس نمایندگان دیده بودیم، وجود نداشته است. یک قرن از انتخاب نشدن سخنران در اولین رایگیری گذشته بود – و آخرین باری که این اتفاق افتاد، یک مناقشه اساسی وجود داشت: ترقیخواهان جمهوریخواه (بله، در آن زمان وجود داشتند) اصلاحات رویهای را خواستار و در نهایت دریافت کردند. آنها امیدوار بودند که از دستور کار خود حمایت کنند.
این بار، هیچ اختلاف قابل توجهی در مورد سیاست وجود ندارد – کوین مک کارتی و مخالفانش در مورد مسائل کلیدی سیاست مانند تحقیق در مورد لپتاپ هانتر بایدن و محروم کردن سرویس درآمد داخلی از منابعی که برای تقلبهای مالیاتی ثروتمند نیاز دارد، توافق دارند. مدتها پس از اینکه او سعی کرد با تسلیم عزت خود، مخالفان خود را راضی کند، رای گیری ادامه یافت.
اما در حالی که این تماشایی شگفتانگیز و، بله، سرگرمکننده بوده است، نه من و نه، معتقدم، بسیاری از لیبرالهای دیگر آن شادی را تجربه میکنیم که اگر نقشهای احزاب عوض شود، جمهوریخواهان احساس میکنند. برای یک چیز، لیبرال ها خواهان عملکرد دولت ایالات متحده هستند، که در میان چیزهای دیگر به این معنی است که ما به یک مجلس نمایندگان با تشکیل مناسب نیاز داریم، حتی اگر توسط افرادی اداره شود که ما دوست نداریم. برای دیگری، من فکر نمیکنم در چپ ایالات متحده افراد زیادی وجود داشته باشند (مانند آنها) که خودشان را به همان شکلی که بسیاری از جناح راست تعریف میکنند تعریف میکنند: با رنجشهایشان.
و بله، منظور من “ناراحتی” است نه “شکایت”. نارضایتی ها در مورد چیزهایی هستند که فکر می کنید لیاقتشان را دارید و اگر بخشی از خواسته های خود را بدست آورید ممکن است کاهش یابد. رنجش به معنای احساس این است که شما را تحقیر می کنند و تنها با آزار رساندن به افرادی که تا حدی به آنها حسادت می کنید می توان آن را کاهش داد.
عبارت (و احساسات مرتبط با آن) را در نظر بگیرید که در سمت راست رایج است، «مالک بودن لیب ها». در زمینه، “مالکیت” به معنای شکست دادن سیاست های مترقی نیست، مثلاً با لغو قانون مراقبت مقرون به صرفه. در عوض، این به معنای تحقیر شخص لیبرال ها است – ضعیف و احمق جلوه دادن آنها.
من ادعا نمی کنم که لیبرال ها از چنین احساساتی مصون هستند. همانطور که گفتم، MAGAfreude یک چیز واقعی است و من خودم کمی آن را احساس می کنم. اما لیبرالها هرگز به اندازهای که محافظهکاران به تحقیر لیبرالها علاقهمند به تحقیر محافظهکاران هستند، به نظر نمیرسیدند. و بخش قابل توجهی از آنچه در مجلس در حال وقوع است به نظر می رسد این است که برخی از جمهوری خواهان که انتظار داشتند پس از انتخابات موج قرمز مالکیت لیبرال ها را داشته باشند، ناامیدی خود را با مالکیت کوین مک کارتی نشان دادند.
و آیا کسی شک دارد که عصبانیت از جانب کسانی که احساس بیاحترامی میکردند در ظهور دونالد ترامپ نقش اساسی داشت؟ آیا کارشناسانی باقی مانده اند که هنوز معتقدند که این موضوع عمدتاً در مورد “اضطراب اقتصادی” بوده است؟
من نمی گویم که کاهش مشاغل تولیدی در هارتلند یک افسانه بود: این واقعاً اتفاق افتاد و به میلیون ها آمریکایی آسیب رساند. اما به نظر نمی رسد که شکست جنگ های تجاری ترامپ در احیای تولید، پایگاه او را از کار انداخته باشد. چرا؟
پاسخ محتمل این است که ضدجهانیگرایی ترامپ، وعدهاش برای بزرگ کردن دوباره آمریکا، کمتر به توازن تجاری و ایجاد شغل مربوط میشود تا با این حس که خارجیهای حیلهگر ما را آدمهای چاق میدانند. «جهان به ما میخندد» موضوع ثابت سخنرانیهای ترامپ بود و حامیان او مطمئناً تصور میکردند که این موضوع در مورد نخبگان جهانیگرای داخلی نیز صادق است.
و من نظریهای دارم مبنی بر اینکه مضحک نهفته ترامپ، فقدان آشکار ظرفیت فکری و بلوغ عاطفی او برای رئیسجمهوری، بخشی از چیزی بود که او را در پایگاه خود محبوب کرد. شما لیبرال های شیک فکر می کنید خیلی باهوش هستید؟ خوب، ما با انتخاب شخصی که شما را یک دلقک می دانید، به شما نشان خواهیم داد!
طعنه آمیز این است که جنبش MAGA فراتر از وحشیانه ترین رویاهای جهانی گرایان شوم (در صورت وجود) موفق شده است که آمریکا را متضاد با بزرگ کند. در حال حاضر دنیا واقعاً به ما می خندد، هرچند که خیلی هم وحشتناک است. آمریکا هنوز کشور اساسی است، در چند جبهه. وقتی بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان به ظاهر حتی نمی تواند یک دولت کارآمد را راه اندازی کند، خطرات جهانی هستند.
منظورم این است که حتی با وجود یک بلندگو، چقدر احتمال دارد افرادی که در چند روز گذشته تماشا کردهایم با افزایش سقف بدهی موافقت کنند، حتی اگر این کار باعث ایجاد یک بحران مالی بزرگ شود؟ و ممکن است خطرات زیادی وجود داشته باشد که حتی قبل از رسیدن به آن نقطه نیاز به اقدام اضطراری کنگره دارد.
البته، جهان شدیدتر به جمهوریخواهان میخندد، هم مخالفان افراطی راست و هم حرفهایهای بینخیتی مانند مک کارتی که به توانمندسازی دیوانهها کمک کردند. زیرا اگر انسان روح خود را از دست بدهد، و با این حال آرای کافی برای ریاست مجلس را به دست نیاورد، چه سودی دارد؟
من مطمئن نیستم که ما در انتظار چه چیزی هستیم، و نه شخص دیگری. با این حال، یک چیز مطمئن است: آمریکا در حال حاضر کمتر از زمانی که نانسی پلوسی مجلس را اداره می کرد، عالی است و روز به روز در حال کوچک شدن است.